loading...

پاپتی

این طبع که من دارم، با عقل نیامیزد...

بازدید : 567
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 16:23

صلح امام حسن (ع)، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، اثری است نوشته شیخ راضی آل یاسین و ترجمه رهبر انقلاب. کتابی که آقا برای نوشتن اثری در مورد امام حسن (ع)، مطالعه می‌کنند و با مشاهده جامعیت آن، از نگارش کتاب جدید سرباز زده و اثر این شیخ عراقی الاصل را ترجمه می‌کنند. انتشار ترجمه کتاب مقارن با سالهای دهه 40 شمسی است. یعنی پس از قریب یک دهه از تالیف آن.
کتاب در جامعیت روایت، بی همتاست. بسیاری از ناخوانده‌ها را در مورد زندگی امام حسن و ماجرای صلح ایشان، می‌توانید در این اثر مطالعه کنید.
اثر شیخ راضی آل یاسین، علاوه بر اینکه شناخت خوبی از سیره امام حسن (ع) را به مخاطب ارائه می‌کند، یک دوره معاویه شناسی هم به خواننده هدیه می‌دهد. توصیف معاویه، سیاست‌ها و راهبردهای او در مقابله با شیعیان، بالاخص امام حسن (ع)، شاید وجه ممیزه این کتاب از سایر کتاب‌هایی از این دست باشد.
نویسنده با مرور روایت‌ها و تاریخ‌های مختلف، فراز و نشیب اقدامات دو جبهه‌هاشمی‌و اموی را قیاس کرده و از دیدگاه‌های مختلف، به صورت کاملا عقلانی و منطقی، ماجرای صلح را تبیین و تشریح می‌کند.
فصل دوم کتاب، برخلاف فصل اول خواندنی تر و جذاب تر است. اگر کتاب را دست گرفتید و از مطالعه فصل اول، خسته شدید، بلافاصله سراغ فصل دوم بروید. فصل دوم شما را جذب ماجرا خواهد کرد.
بررسی سیره و سلوک اصحاب خاص حضرت امام حسن (ع)، من جمله حجر بن عدی، رشید هجری و ... به نظر تلنگر و الگوی خوبی برای یکایک ما شیعیان آخرالزمانی باشد.
مجلدی که من موفق به مطالعه آن شدم در 463 صفحه که البته بعد از صفحه 388 نمایه‌ها و اعلام و ... را شامل می‌شود، در سال 97، در اولین چاپ، توسط انتشارات انقلاب اسلامی، به قیمت 35 هزار تومان، منتشر و به بازار نشر عرضه شده است.

طرز تهیه سس باربیکیو خانگی خوشمزه و جادویی
بازدید : 667
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22

خنکای سحر،امروز تداعی کننده گذشته‌‌‌ای نه چندان دور بود.یادش بخیر.ایام دبیرستان.شاید 10 سال پیش.وقتی صبح جمعه با بچه‌ها قرار کوه میذاشتیم.هوا همینجوری بود.صدای کلاغ هم ایضا همینطوری شنیده میشد.اون جمعه‌ها،برخلاف سایر ایام هفته،زودتر از معمول،خودم،حتی زودتر از زنگ ساعت بیدار بودم.کتری رو میذاشتم رو گاز که آب بجوشه.تخم مرغ و سیب زمینی هم آبپز می‌کردم. قوت غالبمان در کوهپیمایی‌ها،همین بود.کمی‌که از تاریکی هوا کاسته میشد،بچه‌ها جمع میشدند در میدانگاهی دم خونه.محل قرار همیشگی اونجا بود.صدای خنده و حرف زدنشان سکوت سحرگاه کوچه را بهم میزد و چقدر من حرص میخوردم بابت این سروصدا.فلاسک پنگوئنی که جهاز مادرم بود را پر آب جوش میکردم و سیب زمینی و تخم مرغ را داخل کیسه فریزر.همه را هم داخل مثلا کوله ام جا میکردم.شلوار لی کهنه و کاپشن گرمکن هم،به ضمیمه کتونی‌های جیر سورمه‌‌‌ای که از طرفین بیرونی نوار قرمز رنگش حسابی تو ذوق میزد، لباس فرم کوهنوردی بود. چون دم در ما محل قرار آخر بود،مجبور بودم ملزومات فراموش شده بچه‌ها را هم من از منزل تامین کنم.لیوان، قند و.... و این کار معمولا با سروصدای مضاعف همراه بود.مجبور می‌شدم کل کابینت‌های فلزی سبزرنگ و فکستنی آشپزخانه را بهم بریزم تا...
یادش بخیر.کسی ماشین نداشت آن روزها.در جمع 7، 8 نفره ما شاید بابای 2 تا از بچه‌ها پیکان داشت.از آن پیکان‌های چراغ بنز سفید که برق سپر استیلش چشم هر بیننده‌‌‌ای را کور میکرد.چقدر زحمت میکشید این رفیق ما برای برق انداختن آن سپر کذایی.البته حتی اگر ماشین هم بود توفیری نداشت چون گواهینامه نداشتیم.کمتر پیش میامد پدری هم راضی شود 6، 7 تا بچه قد و نیم قد شلوغ را در آن پیکان چراغ بنر سپراستیلش جا کند و در دامنه کوه پیاده کند.القصه پیاده راهی میشدیم.اولین بربری اولین تنور نانوایی مال ما بود.میرفت داخل نایلون و بعد داخل کوله.بخار نان داغ،داخل نایلون،نان تازه را خمیر میکرد و البته اینکه ما چگونه آن بربری را با سیب زمینی تخم مرغ،آنهم در قله کوه قورت میدادیم،از عجایب روزگار است.
تاکسی دربست با قیمت مناسب آنهم آن وقت صبح جمعه،مگر پیدا میشد؟مگر چقدر پول توجیبی میگرفتیم؟ماهی هزار تومن!غالبا با پیرمردها راحت تر میشد کنار آمد.گرچه در مسیر فلسفه و خاطره زیاد میبافتند ولی منصفانه تر کرایه حساب میکردند.پای کوه که میرسیدیم،بوی پهن نم خورده،عطر کاکوتی و صدای پارس سگ دهات جنب کوهستان،با تلاش و تقلای مرغ و خروس‌ها،شوخ طبعی بچه‌ها را قلقلک میداد.از اینجا بود که پاچه آن شلوار لی کذایی می‌رفت داخل جوراب و کوهنوردی ما شروع میشد...
1d

⬛️ روضه شهادت حضرت امیرالمومنین
بازدید : 302
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22

رمان‌های روسی، در داستان پردازی و توجه به جزئیات بی نظیر هستند...
فقط کاش اسامی، شخصیت‌های داستانی مملموس تر و به خاطر سپردنی تر می‌بود.
ابله، اولین تجربه من بود از مطالعه رمان‌های روسی. کتابی درباره یک جوان روسی که به علت ابتلا به صرع در ایام نوجوانی راهی سوئیس می‌شود تا مراحل درمان را طی کند. سالها بعد وقتی به
روسیه بازمی‌گردد، بواسطه انتسابش به یک خانواده اشرافی و ارثیه‌‌‌ای که از طرف یکی از اقوام دور به او تعلق می‌گیرد، وارد جمع‌های اشرافی روس می‌شود. اصطلاحا می‌شود پرنس!
پرنس که بواسطه سادگی و صداقت خود، مورد توجه دختران روس قرار می‌گیرد، با توجه به سابقه بیماری و حملات صرعی، تداعی ابله بودن را به ذهن اشراف روسی متبادر می‌کند.
رمان توصیفی است از سبک زندگی اشراف روسی قبل از ماجرای سوسیالیسم. نویسنده در این بین نیم نگاهی به موضوعات اخلاقی بلاخص اخلاق فضیلت دارد و برخی مسائل و موضوعات حقوقی را مطرح می‌کند.
اما کتاب دو نقطه ضعف عمده دارد که البته هر دو از یک موضوع نشأت می‌گیرد. کثرت شخصیت‌های داستان! گویی داستایوسکی خود به این ماجرا پی برده و در صفحات انتهایی کتاب این نقص یا به زعم خود قوت را توجیه می‌کند که رمان مثل زندگی است. همانگونه که زندگی هر شخصی پر از شخصیت‌های گوناگون است و محدود به قهرمانان نمی‌شود، رمان هم باید همینطور باشد... شدت و کثرت شخصیت و داستان‌های موازی... ولی نویسنده در پایان بندی کتاب با الهام بندی از سریال‌های ایرانی! سر و ته همه شخصیت‌ها و داستان را در چند صفحه انگشت شمار بهم می‌آورد.
ضمنا برای من خواننده ایرانی اسامی‌متعدد و متکثر و پیچیده روسی عذابی الیم بود.
با اینحال داستان کشش کافی دارد. مخاطب را پای ماجرا میخکوب و وادار به پیگیری می‌کند...
با این همه، اگر با من باشد، کل کتاب را در 200 صفحه خلاصه می‌کردم، آنهم با اسامی‌ساده ایرانی یا اروپایی!

کوهنوردی در دهه 80
بازدید : 561
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22


مداحی،در آنتن زنده تلویزیون،حکایتی تعریف کرده از خسرو.قماربازی که در عالم خودش با امام حسین (ع) قمار کرده.
حکایتی که هر وقت حال دلم بد میشود،از زبان حاج محمد نوروزی گوش می‌کنم.
فرق ماجرا این است:
حاج محمد قصه را پخته و حرفه‌‌‌ای تعریف میکند، بدون تداعی برخی شبهات به ذهن مخاطب و البته با واژگان و اصطلاحات خاص قماربازها.
ولی حاج محمود نتوانسته ماجرا را آنطور که باید و شاید پرداخت کند. گویی لحظه‌‌‌ای ماجرا را که قبلا جایی شنیده،به ذهنش حواله شده و همان را نقل کرده و همین دستمایه این نقلها شده.
ولی امان از رسانه. و ما ادراک ما رسانه!
اقتضائات رسانه،آنهم رسانه ملی چیز دیگری است.ای بسا اگر این حکایت در چیذر،تعریف می‌شد و بعدها فایل آن پخش می‌شد،اینقدر حاشیه و هشتک نداشت که پخش زنده آن ...
حاج محمود ما اشتباه کرد.اشتباهی سهوی.ولی این اشتباه در تلویزیون بود.آنهم در مورد اهل بیت.به نظر تاوانش را هم پرداخت.توجیه کرد و بعد هم معذرت خواهی و در نهایت به گفته خودش داوطلبانه از مشهد برگشت و شبها در چیذر با اینستاگرام،دوستدارانش را مستفیض خواهد کرد.
حاج محمود بر خلاف بسیاری از همپالگی‌های همرده خودش (نوشتم همرده، ولی بعد با خودم گفتم، مگر کسی هم همرده حاج محمود داریم؟ انصافا نسبت به بقیه یک سر وگردن بالاتر است) در همه این سالها بی حاشیه نبوده. اصطلاحا حاج منصور درونش فعال بوده.از ماجرایش با آن فلان شخص تا مواضعش پیرامون برهنه سینه زدن و ...
با این همه،حاج محمود تک ستاره مداحی ایران است. در انتخاب اشعار،سبک،آهنگ و نوآوری حاج محمود همتا ندارد.همه ما با کاست عشق یعنی گریه‌های حیدری حاج محمود در دهه هشتاد خاطره داریم.همه ما با مداحی‌های آن سال حاج محمود که زمینه سنج و دمام داشت،کیف کرده ایم.همه ما با خواندن کتاب فتح خون در مجالس دهه محرم،حال و هوایمان دگرگون شده.
قدردان حاج محمود هستیم. حس خوبمان را،اشک‌هایمان را،نوحه‌های ازبرمان را،احساسات مذهبی مان را،مدیون حاج محمودیم. ولی کاش حاج محمود، حواسش به ما باشد.البته اول حواسش به خودش، بعد حواسش به ما.حاج محمود نماد است.علم است. معنای علم را در جنگ‌ها مرور کنید.علم فی نفسه مقدس نیست.بواسطه انتصابش به یک جریان و لشگر، تقدس می‌یابد.اما این علم،اولا خودش باید حواسش باشد که آلوده نشود.ثانیا ما هیئتیها حواسمان باشد که علم، زمین نخورد.ثالثا دشمن حواسش باشد که این علم نماد لشگر ماست.حواسمان بهش هست. البته برخی بندهای دکتر محمدرضا سنگری هم درست و بجا بود که پرداختن به آن مجال دیگری می‌طلبد. فعلا عینا جهت مطالعه ذکر می‌کنم

کوهنوردی در دهه 80
بازدید : 616
شنبه 29 فروردين 1399 زمان : 2:37

مدتی بود درگیر مزخرفات کتاب:
چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده ایم، حرف بزنیم؟
بودم. حاصل تهوع اندیشه‌های آقای پی یر بایار و ترجمه آقای محمد معماریان و خانم مینا مزرعه فراهانی. منتشر شده از انتشارات ترجمان.
غالبا انتهای هر کتابی نقد و نظرم رامی‌نویسم...
هوالحی
در ایام شیوع کرونا خواندم. مالی نبود. یک سری مغالطه و ...
برای من کتابخوار چیزی جز یک سری صغری و کبری بی سر و ته بود...
البته آشنایی با برخی واژه‌ها مثل "کتاب درونی"، "کتاب پوشانی" و ... غنیمتی بود.
با همه تاکیدات کتاب، بر کتاب نخواندن، معتقدم هر کتابی برای مخاطبش آورده‌‌‌ای دارد، حتی شده این آورده‌ها، چند واژه و لغت باشد...

معتبرترین پخش پلاستیک در تهران
بازدید : 322
شنبه 29 فروردين 1399 زمان : 2:37


موضوع انشا:
قرنطینه را چگونه میگذارنید؟
بسمه تعالی
قلم در دست میگیرم و در دریای خروشان کلمات غرق می‌شوم...
۱-خواب
۲- کتاب
۳- کباب
این بود انشای من...
اعتراف می‌کنم که این قرنطینه خوب داره بهم می‌سازه...
اصلا حاضرم حبس خانگی رو قبول کنم...
خانم‌های خانه دار چرا قدر نمیدانند در خانه ماندن را...
اصلا صفاسیتی...

چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم، حرف بزنیم؟
بازدید : 415
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 15:45

ساعت مچی دوست دارم...
قطعا اگر تمکن مالی داشتم، یک کلکسیونر ساعت می‌شدم...
از همون ابتدای کودکی اصرار داشتم که ساعت بیاندازم...
امروز که خیلی‌ها بواسطه موبایل از ساعت مچی چشم پوشی کردن، آدم‌های ساعت دار، خاص به نظر میان...
هنوز هم از ایستادن مقابل ساعت فروشی‌های حول و حوش پلاسکوی مرحوم و تماشای ساعت‌های اصیل و قیمتی سیکو و سیتیزن لذت می‌برم...
ساعت علاوه بر اعلام زمان، با انداختن در دست راست، نشانه‌‌‌ای از چپ دست بودنم است...
این موضوع احترام ساعت را برایم مضاعف می‌کند...

دانلود بازی Duke Nukem - Time to Kill

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 21
  • باردید دیروز : 76
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 719
  • بازدید سال : 6122
  • بازدید کلی : 16668
  • کدهای اختصاصی